سلام میخام قصه ای کوتاه بنویسم
یکی بود یکی نبودغیرز خداهیچکس نبودحسین کلاس سوم بود یک روز بایدمیساختن
حسین ماشین چوبی ساخت و رفت داد به معلم همه خندیدن معلم گفت خیلی
خوشگله
درمطالبی که قبلا گذاشته بودم این پستو خیلی دوستش دارم والبته الان دیگه به پاسخهاش رسیدم ولی بازم برام جالبه
نا ظم کیست؟
کلاس مان چه جوریست؟
معلم هامهربانند؟
خونه ها قشنگن؟ پس ماچی اونجاخوبیم ؟
همه سو ال هادرتاجکستان جوابی دارند ...
دوستان خوب من
ازاین به بعد به جای وبلاگ رنگ وقلم درمیهن بلاگ،فعالیت خودم را دراین سایت ادامه میدهم ...
واینک آرشیوسایت قبلی ام که البته یک سال کوچکترازالان بودم..