دوستان خوب من
ازاین به بعد به جای وبلاگ رنگ وقلم درمیهن بلاگ،فعالیت خودم را دراین سایت ادامه میدهم ...
واینک آرشیوسایت قبلی ام که البته یک سال کوچکترازالان بودم..
پسری که شادشد
یکی بود یکی نبود غیرز خدا هیچ کس نبود یک پسر ناز ی بود به نام حسین حسین پسریتیمی شد چون پدر ومادر ش تو تصادف مردن حالا حسین یتیم و تنها شد تاکه یک روز اقا وزنی به این پسرگفتن چرا این جانشستی ؟ پسرگفت من یتیم هستم اون ها دل شون سوخت وانها مادروپدراو شدند .
نویسنده : حمیدرضاخوش گفتار
سلام بندرعباس دارم میرم تاجیکستان دلم برات تنگ میشه دوستان دلم برای شما هم تنگ میشه من روفراموش نکنید
سال نومبارک آغاز سال نو به من خوش گذشت امیدوارم امسال برای همه سال خوبی باشد .
بنام خدا تورومیخوام بندرعباس دوباره بیامن تورومیخوام بندرعباس هرچی باشه جشن تولدها وپیش دبستانی ومهدکودک من این جابود.دوستت دارم بندرعباس
یک ر وز یک دخترمامان وبابااومدن برای بدنیا امدن من
خواهرمن خوشحال شدومن بزرگ شدم
والان من دارم برای شما مینویسم